
برای گذاشتن عکس در وبلاک نیوا (ان را در لینگ زیر اپ کرده)
و در قسمت نظرات به صورت خصوصی ارسال کنید


برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب روجوع کنید



برای دیدن این مطلب باید عضو شوید
گالري اخصاصي عكسفا021 كليك كنيد
درد عشق


درد عشقی کشیده ام که مپـرس
زهـر هجری چشیدهام که مپــرس
گشتــه ام در جهــان و آخــر کـار
دلبـــری بــر گـزیــده ام کـه مپــرس
آن چنــان در هــــوای خـــاک درش
مـی رود آب دیـــده ام کــه مپــرس
من بـه گوش خـود از دهانش دوش
سخنـانــی شنیــده ام کـه مپــرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لــب لعلـی گـزیــده ام کــه مپــرس
بـی تـــو در کلبــه گدایــی خـویــش
رنــج هایـی کشیــده ام کـه مپــرس
همچـو حافــظ غریــب در ره عشــق
بـه مقـامـی رسیــده ام کـه مپــرس
کاش بودی ...
کاش بـودی تـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی تا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی تا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی تا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی تـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی تـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
در خاطر منی ...
در خاطر منی
آن لحظه که جام بلورین به لب نهم ...
در ساغر منی
در خاطر منی
ای رفته از برم به دیار دور دست
با هر نگین اشگ ، به چشم تر منی
هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست
در خاطر منی
هر شامگه که جامه ی نیلین آسمان
پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است
هر شب که مه چو دانه ی لماس بس رقیب
بر گوش شب به جلوه ، چنان گوشواره است
آن بوسه ها و زمزمه ها ی شبانه را
یاد آور منی
در خاطر منی

در موسم بهار
کز مهر بامداد
تک دختر نسیم
مشاطه وار ، موی مرا شانه می کند
آن دم که شاخ پر گل باغی به دست باد
وانگاه ، نرم نرم
گل های خویش را به سرم دانه می کند
آن لجظه ای رمیده ز من ! در بر منی
در خاطر منی
هر روز نیمه ابری پائیزه دل پسند
کز تند بادها
با دست هر درخت
صدها هزار برگ ز هر سو چو پول زرد
رقصنده در هواست
و آن روزها که در کف این آبی بلند
خورشید نیمروز
چون سکه ی طلاست
تنها توئی ، توئی که روشنگر منی
در خاطر منی
هر سال چون سپاه زمستان فرا رسد
از راه های دور
در بامداد سرد که بر ناودان کوی
قندیل های یخ
دارد شکوه و جلو ه ی آویزه ی بلور
آن لحظه ها که رقص کند برف در فضا
همچون کبوتر ی
وانگه برای بوسه نشینند مست و شاد
پروانه های برف به مژگان دختری
در پیش دیده ی من و در منظر منی
در خاطر منی
اردیبهشت ماه
یعنی : زمان دلبری دختر بهار
کز تک چراغ لاله ، چراغانی است باغ
وز غنچه های سرخ
تک تک میان سبزه ، فروزان بود چراغ
وانگاه که عاشقان بپیچد به دلبری
بر شاخ نسترن
نیلوفری سپید
آید مرا به یاد : نیلوفر منی
در خاطر منی
هر جا که بزم هستو زنم جام به جام
در گوش من صدای من گوید که : نوش نوش
اشکم دود به چهره و لب می نهم به جام
شاید روم ز هوش
باور نمی کنم که بگویم حکایتی
آن لحظه ای که جام بلورین به لب نهم
در ساغر منی
در خاطر منی
بر گرد ای پرنده ی رنجیده باز گرد
باز آ که خلوت دل من ، آشیان توست
در راه در گذر
در خانه در اطاق
هر سو نشان توست
با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز
پنداشتی که نور تو خموش می شود ؟
پنداشتی که یاد گذشته مرد ؟
وآن عشق پایدار فراموش می شود ؟
نه ، ای امٌید من !
دیوانه ی تو ام
افسنگر منی
هر جا به هر زمان
در خاطر منی
جایی نرو… نرو از پیش من
تو نباشی دلم پُر خون میشه من
جایی نرو… منو تنها نذار
من بیچاره رو…نرو اینجا نذار
تو نباشی به کی؟ بگم عاشق شدم…
بی تو دل می بُرم… بخدا از خودم
تو نباشی به کی؟ دیگه تکیه کنم…
دیگه رو شونه های کی؟ گریه کنم…
این دنیا رو نمیخوامو ….
نمیخوام زنده بمونم،
عشق من!
اون لحظه که تو می ری…
میرم از این دنیا میدونم
عشق من
هیچ کس تنهائيم را حس نکرد بركه طوفانيم را حس نکرد
او که سامان غزل هايم از اوست بی سر و سامانيم را حس نکرد
خدايا ...
عاشقان را با غم عشق آشنا كن
به غم هاي دگر غير از غم عشقت رها كن
تو خود گفتي كه در قلب شكسته لانه داري
ببين قلبم شكسته جانا به عهد خود وفا كن
برچسبها:
غصه نخور ، اي دل بي كسم
گريه نكن گلم ، همه كسم
رسم دنيا بي وفاييه
دلكم
دل من ، بغضتو بشكن
غريبگي نكن با من
ببار مثل ابر بهار
...دل من
اونيكه تو رو شكسته ،
خدا جوابشو مي ده ،
ببار مثل ابر بهار
به وسعت نديدن نگاهت خسته ام
طاقت دوري ندارم
چگونه بشكافم فاصله هاي تمام نشدني جدايي را
چگونه بشكنم ثانيه هاي سنگين دوري را
بي قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستي وبين من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقي دارد
بال وقتي قفس پر زدن چلچله هاست
بي تو هر لحضه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست
باز مي پرسمت ازمسئله دوري وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
يک لحظه سکوت کرد و حرفش را خورد, بغضي نفس و گلوي او را آزرد
...مي خواست که عشق را نمايان نکند، اشک آمد و باز آبرويش را برد
عشق یعنی با تو اغاز سفر
وتنها بودن
قـدرت ميخواهد
اين قــدرت راكسي به من داد
که روزی مي گفت :
تنهايت نمی گذارم
تست سنجش میزان فضولی
این تست مشخص مى کند که شما تا چه اندازه فضول تشریف دارید …!
جایگاه تو...
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی
اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ،
حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی،
شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !
اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ،
این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین
درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که
تنها تو را میبینم ،و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی
نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم!
میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ،
شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ،
تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود
ما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ،
ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیم
ما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم!
شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ،
اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است
همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ،
میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را میدانی
گرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ،
اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ،
دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن
اگر بدانی جایگاهت کجاست، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی
سرنوشت
این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !
این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟
سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟
چه زیباست لحظه ای که من به
سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !
چه زیباست لحظه ای که سر نوشت
با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....
و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !
آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟

عشق

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!
اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!
گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !
از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!
چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!
چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!
صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!
اشکهایم را همه دیدند!
آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!
گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،
فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!
حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !
اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !
اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!
آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !
گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!
برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم
تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود...
عشق تو ، حضور تو، به من نفس میدهد هوای بودنت
این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ،
نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم
تو در قلبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی...
همین که احساس کنم تو را دارم ، قلبم تند تند میتپد ،
به عشق تو میگذرد روزهای زندگی ام...
به عشق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
به عشق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام
و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم....
به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،
به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است
بودنم به عشق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشق این انتظار است
در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام
خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار
تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ،
تا چشمهایت را ببینم و دنیای زیبایم را در آغوش بگیرم
نمیتوان از تو گذشت ، به خدا نمیتوان چشم بر روی چشمهایت بست ،
بگذار تو را ببینم ، تا آخرین لحظه ، تا آخرین حد نفسهایم....
نمیگویم که مرا تنها نگذار ، تو در قلبمی و هیچگاه تنها نمیمانم ، نمیگویم همیشه بمان ،
تا زمانی که هستی من نیز میمانم ، اگر روزی بروی ، دنیا را زیر پا میگذارم ،
نمیگویم تنها تو در قلبمی، نیازی به گفتنش نیست آنگاه که تو همان قلبمی...
قلبی که تنها تپشهایش برای تو است ،
زنده ماندن من به شرط تپشهای این قلب نیست ، به عشق بودن تو است !

مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ،
بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم
من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ،
آن نگاه های سردت را دوست دارم بی خیالی هایت را دوست دارم ،
اینکه نمیایی به دیدارم هم بماند،غرورت را نیز دوست دارم....
تو یک سو باشی و تمام غمهای دنیا هم همان سو، من تو را با تمام غمهایت دوست دارم....
هر چه بگویی دوست دارم ،
هر چه باشی دوست دارم ،
مرا دوست نداشته باشی ، من دوستت دارم
من این ابر بی باران را دوست دارم ،
من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم،
این شاخه خشکیده و بی گل را دوست دارم ،
من اینجا و آنجا همه جا را با تو دوست دارم....
من این شب زنده داری را دوست دارم
اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،من گناه کردن را با تو دوست دارم...
بی مهری هایت به حساب دلم ،
اشکهایم را که در می آوری نیز به حساب چشمانم من این حساب اشتباه را
دوست دارم.
هنوز هم عاشقانههایم را عاشقانه برای تو مینویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف میزنم..
هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..
این روزها دیگر پشت پنجره مینشینم و به استقبال باران میروم.
میدانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
میدانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،
کسی که جز تو نیست بازمیگردد..
میدانم تمام میشود و ما رها میشویم؛
پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..
راه عشق ورزیدن به هرچیزی درک از دست دادن انست……
تو اونجا و من اینجا امان از درد دوری
من ماندم و رویاهام نه شوقی و سروری
دور از تو من ندارم نه شوری و غروری
آه ای خدای عالم تا کی درد دوری
هجرت اجباری اگه جدا کرده مرا
خیال مکن لحظه ی عشقت رها کرده مرا
دور از تو لاله غمت در دل من شکفته
اشکام غم هایم را دونه به دونه به همه گفته
خدا میدونه بی تو من یه روز خوش ندیدم
گریه کرده هرکس قصه منو شنیده
تا نفس تو سینه دارم همینه کارم که بگم
دوست دارم دوست دارم دوست دارم
تو ستاره غریبی ای شکوه باور من
شب عاشقی بسیار امد بنشین برابر من
مرا راه گلو ای بغض غم، وا می کنی یا نه
برایم چاره ای جز گریه پیدا می کنی یا نه
ببین سوز درونم از خطوط چهره ام پیداست
تو هم در چهره ام غم را تماشا می کنی یا نه
دلم در هر طپش صد بار آواز تو را خواند
نمی دانم تو هم یاد دل ما میکنی یا نه
فشردم بار ها زنگ در میخانة چشمت
که آیا بین عشاقت مرا جا می کنی یا نه
تو در قلب منی هرجا که هستی هر کجا باشی
ندانم کنج این ویرانه مأوا می کنی یا نه
گلی، باغی، بهاری، گلشنی، چون عطر صحرایی
برای دیدن گل عزم صحرا می کنی یا نه
چنان امروز زیباتر ز دیروزی، که گیجم من
تو خود را اینچنین هر روز زیبا می کنی یا نه
میان عقل من با عشق تو دعواست روز و شب
تو هم مانند من با خویش دعوا می کنی یا نه

بیا عزیزم که من نیز بی قرارم

آهسته بیا ،
باز هم که فراموش کرده ای کجا آمده ای
اینجا قلب من است
آهسته ،
این قلب، شکسته…
نگاهی کن ببین درهای قلبم بسته
شاید باز هم بی وفایی مثل تو پشت دیوار قلبم نشسته !
آمده ای که بگویی پشیمانی؟
اما هنوز چند روزی بیش نیست که از آن روز گذشته
آتش دلم همچنان در حال سوختن است ،
بگذار خاکستر شود ، بعد بیا و دوباره دلم را بسوزان
بگذار گونه های پر از اشکم خشک شود ،
بعد بیا و دوباره اشکم را در بیار
آهسته ، قلبم بدجور شکسته
دوباره آمده ای که چه بگویی به این دل خسته
آمده ای دوباره بشکنی قلبم را ،
یا باز هم به بازی بگیری این دل تنهایم را …
بی خیال ، با تنهایی بیشتر رفیقم تا با تو
ای نارفیق هیچ خاطره ی خوشی ندارم از تو
بگذار در حال خودم باشم ،
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را
نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را
بگذار در حال خودم باشم ،
به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم ،
پس بگذار با تنهایی تنها باشم
در خلوت خویش با غمها باشم ،
نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم
آهسته ، غم سنگینی در دلم نشسته …
در زیـر به سبـک های مـخـتـلف عشـق اشاره گردیده است:
۱- اروس(EROS): عشق شهوانی – عـشق بـه زیبایی – فاقد منطق – عشق فیزیکی که بواسطه
جذابیت و کشش های جسمانی و یا ابراز آن بطور فیزیکی نمایان میگردد -همان عشق در نگاه اول – با
شدت آغاز شده و بسرعت فروکش میکند.
۲- لودوس(LUDUS): عـشق تـفننی – ایـن عشـق بـیـشتـر مـتعلق به دوران نوجوانی میباشد – عشق
های رمانتیک زودگذر – لودوس ابراز ظاهری عشق میباشد – کـثرت گرا نسبت به شریک عشقی – به
اصطلاح فرد را تا لب چشمه برده و تشنه بازمی گرداند -رابطه دراز مدت بعید بنظر میرسد.
۳- فیلو(PHILO): عشق بـرادرانـه – عـشـقـی کـه مبتنی بر پیوند مشترک می باشد -عـشقی کـه بـر
پـایـه وحـدت و هـمـکاری بـوده و هـدف آن دسـتـیـابی بـه منافع مشترک میباشد.
۴- استورگ(STORGE): عشق دوستانه – وابسته به احترام و نگرانی نسبت به منافع مـتقابل – در
این عشق همنشینی و همدمی بیشتر نمایان می باشـد – صـمـیـمـانـه و متعهد- رابطه دراز مدت است –
پایدار و بادوام – فقدان شهوت.
۵- پراگما(PRAGMA): عشق منطقی – این مختص افرادی است که نگران این موضوع میباشند که آیا
فرد مقابلشان در آینده پدر یا مادر خوبی برای فرزندانشان خواهند شد؟ عشقی که مبتنی بر منافع و
دورنمای مشترک می باشـد – پـایـبند بـه اصـول مـنـطـق و خردگرا میباشد – همبستگی برای اهداف و
منافع مشترک.
۶-مانیا(MANIA): عشق افراطی – انحصارطلب، وابسته و حسادت برانگیز – شیفتگی شدید به معشوق
– اغلبا فاقد عزت نفس -عدم رضایت از رابطه – مانند وسوسه میماند و میتـواند بـه احساسات مبالغه
آمیز و افراطی منجر گردد – عشق دردسر ساز – عشق وسواس گونه.
۷-اگیپ(AGAPE): عشق الهی – عشق فداکارانه و از خودگذشته-عشق نوعدوستانه (تمایل انجام دادن
کاری برای دیگران بدون چشمداشت) – عشق گرانقدر